روز 25 اسفند روز خیلی شلوغ و خوبی بود واسم آخه صبح تو مدرسه جشن عید داشتیم وبعداز ظهر هم پرواز داشتیم بسوی ایران.
یکشنبه شب هم با هواپیما رفتیم مشهد چون روز بعدش عروسی دختر عمه ام مریم جون بود . خلاصه فردای عروسی رفتیم شهر پدری ومن حسسسسسسسابی تا جایی که توان داشتم بابچه های عموها وعمه ها بازی کردم و یه روز هم مثل عید پارسال رفتیم گاوداری وکلی هم با سگ نگهبان اونجا کیف کردم
این عکس رو سال تحویل که خونه عموم بودیم گرفتم بعد از انداختن عکس مامان گفت موهام کج شده وتا اومد درستش کرد که دوباره عکس بگیرم بد اخلاق شدم وگفتم دیگه عکس نمی گیرم
شنبه شب ( 3فروردین) برگشتیم تهران و دو روز بعد اینبار پیش بسوی شهر مامان. اونجا هم طبق معمول همبازی ها به صف بودن و خاله ام هم با یه نی نی کوچولو که اولین بار بود از نزدیک می دیدیمش (تو اینترنت زیاد دیده بودمش) از کانادا اومده بود و خلاصه اونجا هم کلی بهم خوش گذشت .
عکس من و آرمیتا دختر خاله ام در روز13 بدر که اون روز 90درصد وقت رو داشتم ازدرختای باغ بالا می کشیدم
تو سفر این دفعه خیلی مستقل شده بودم و هرجا که مهمونی می رفتیم من شب همونجا می موندم و فردا یا پس فرداش مامان وپدر به هزار وعده وعید باید منو از اونجا در می آوردن.
1 نظرات خوانندگان:
salam
khoobi? Mamnoonam az mohebatet. Ma khobim. ye kouchoollooo tekoon tekoon khordimo o tamam shod.
Baz ham mamnoon.
Be Omide Didar,
ARezoo
ارسال یک نظر
از اینکه نظر می دهید ممنونم