Blogger Templates
با پشتیبانی Blogger.
RSS

ده ماهگی

امروز مامان وپدر من رو بردن پارک کوچولوی سرکوچه ازم عکس بندازن ولی من اصلا حال وحوصله عکس نداشتم وچون تازه دارم یاد می گیرم که راه برم همش دوست داشتم مامان دست منو بگیره من تاتی کنم آخه اگه دستمو ول کنه میافتم. خلاصه وسط کار دایی فریبرز هم رسید و من دیگه بخاطر اون یه کم اجازه دادم که چندتا عکس ازم بگیرن.






  • Digg
  • Del.icio.us
  • StumbleUpon
  • Reddit
  • RSS

اولین نوروز من

این اولین عید نوروز من بود واسه همینم مامان وپدر تصمیم گرفتن که سال تحویل رو خونه خودمون باشیم چون اولین عیدیه که خانواده ما 3نفری شده . خلاصه اول عید رو تهران بودیم ولی واسه سیزده بدر رفتیم شهر پدر،یه عکس گذاشتم که روز 13 بدرهمه دختر عمو وپسرعمو و دختر عمه .پسرعمه ها باهم انداختیم. من اون کوچولوی لباس قرمزم که بغل دخترعمه عاطفه نشسته ام.



.

  • Digg
  • Del.icio.us
  • StumbleUpon
  • Reddit
  • RSS