Blogger Templates
با پشتیبانی Blogger.
RSS

نوروز 90 - کرمان

سال 90 برای ما شروع خوبی داشت چون پدرم دیگه از باکو اومد و من ومامان دیگه تنها نیستیم . شب عید (یعنی دقیقا شبی که فردا صبحش ساعت 4سال تحویل بود) عروسی پسرعموی من بود . وچون مراسم در شهر کرمان برگزار می شد ما و همه عموها وعمه ها رفتیم کرمان ، البته ما صبح 29اسفند با هواپیما رفتیم و من مجبور شدم صبح زود بیدارشم وبعدارظهر از شوق دیدن بچه های عمو وعمه نخوابیدم خلاصه از سر شب که رفتیم تالار همش نق نق و گریه کردم و کلی مامان رو اذیت کردم ویعدش هم که اومدیم خونه تا خواستم بخوابم ارکستر اومد و شروع کرد به زدن وخوندن . ومنم گریه که با این صدا خوابم نمی بره خلاصه وضع 
 .همینطور بود تا حدود ساعت 2.5 که ارکستر رفت بعد من خوابم برد .

فردا صبح راه افتادیم که بریم شهر پدرم ،البته قبلش تصمیم گرفتیم همگی بریم وچندتا از جاهای دیدنی کرمان رو ببینیم. اول رفتیم حمام گنجعلی خان . که من همش می خواستم از اون زنجیرهایی که جلوی مجسمه ها کشیده بودن رد شم و برم پیششون .

بعدراه افتادیم سمت شهر ماهان .اونجا یه باغ قشنگ داشت و یه کاخ قدیمی داخل باغ بود . 

چند ساعتی اونجا بودیم وناهار خوردیم و بعد رفتیم به طرف شهر پدر جون. حالا نرو و کی برو. تمام شب تو اتوبوس بودیم 
وفردا ظهربالاخره رسیدیم .    آخیش ش ش ش
چند روزی که اونجا بودیم خیلی کیف کردم .البته اونجا همیشه بهم خوش می گذره چون همه هوامو دارن وکلی هم همبازی دارم و از صبح تا شب بازی می کنم .  یه روز رفتیم گاوداری شوهر عمه ام که خیلی واسم جالب بود ، با سگ نگهبانشون بازی کردم در حالی که بقیه بچه ها جرات نمی کردن نزدیکش بشن!        به گاوا غذا دادم و... البته وقتی رسیدم خونه مامان منو مستقیم فرستاد تو حموم چون می گفت بوی همه جور حیوونی می دی ! معلوم هست چی کار کردی؟!



  • Digg
  • Del.icio.us
  • StumbleUpon
  • Reddit
  • RSS