اینم یه عکس تولد دوسالگیمه با اینکه اون وقت مریض بودم و سرمای بدی خورده بودم ولی فکر کنم بد نشده
دریا ( شهر مردکان - خرداد88 )
امروز رفتیم دریا دخترخاله ام آرمیتا هم بود . آخه خاله ام اینا ازایران اومدن خونه ما مهمونی ، ما هم بردیمشون دریا البته آب سرد بود ولی من و ارمیتا حسابی آب بازی کردیم ،به من که خیلی خوش گذشت.
آرامگاه نظامی گنجوی
این آقایی که می بینید نظامی گنجوی یه پدرو مادرم میگن شاعر بزرگی بوده ، من که نمی شناختمش ولی وقتی مجسمه اش انقدر بزرگه حتما خودش هم بزرگ بوده دیگه!
این عکسا روهم توی شهر گنجه انداختم ،اولی توی یه پارک خیلی قشنگ که اونجا حیوونایی مثل آهو وگوزن و پرنده هایی مثل طاووس و... نگهداری می کردن ودومین عکس بعداز صرف غذادر رستورانه!
مهاجرت (البته موقت)
ما یه چند وقتی هست که بخاطر کار پدرم اومدیم یه جایی که بهش میگن خارج. من که نمی دونم خارج یعنی چی ولی هرچی هست چیز خوبیه چون مامانم سر کار نمیره منم مهد کودک نمیرم صبحا هم تا هر وقت دلمون بخواد میخوابیم.بعضی وقتا هم میریم پارک. این عکسارو هم تو پارک دم خونمون گرفتم.
اشتراک در:
پست‌ها (Atom)