مسافرت تابستانی
۱۸:۱۷ |
Labels:
تابستان 91 - سفرلندن
بعدش یه جایی رفتیم که یه صف خیلی طولانی داشت چندساعت تو صف بودیم بعد که رفتیم تو مجسمه های اوناییکه توفیلما و کارتونا دیده بودمشون اونجا بودن. فوری رفتم و باهاشون چند تا عکس گرفتم که می بینین. از مامانم پرسیدم اسم اینجا چیه؟ گفتش موزه مادام توسو
ماجرای من و پیانو
۱۹:۴۲ |
Labels:
موسیقی و من
بعد از این که 5ساله شدم مامان وپدرم تصمیم گرفتن که من پیانو یادبگیرم ،البته ازوقتی خیلی کوچیک بودم این تصمیم رو داشتن چون از همون نوزادی عاشق موسیقی بودم وتوی اتاقم همه جور سازپیدا میشه : ارگ ،سنتور، ویولن ،گیتارو.... الانم مامان وپدرم واسم یه معلم گرفتن به اسم کامیلا جون که هفته ای دوبار میاد خونمون و بهم درس میده ، تازه فارسی هم بلد نیست انگلیسی حرف می زنه ومامانم واسه من ترجمه می کنه!ببینید با چه مشقتی باید موسیقیدان بشم!
اشتراک در:
پستها (Atom)