امروز مامان وپدر من رو بردن پارک کوچولوی سرکوچه ازم عکس بندازن ولی من اصلا حال وحوصله عکس نداشتم وچون تازه دارم یاد می گیرم که راه برم همش دوست داشتم مامان دست منو بگیره من تاتی کنم آخه اگه دستمو ول کنه میافتم. خلاصه وسط کار دایی فریبرز هم رسید و من دیگه بخاطر اون یه کم اجازه دادم که چندتا عکس ازم بگیرن.
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
0 نظرات خوانندگان:
ارسال یک نظر
از اینکه نظر می دهید ممنونم